چگونگي تغيير مذهب مردم گيلان(3)
چگونگي تغيير مذهب مردم گيلان(3)
گرايش گيلانيان به تشيع دوازده امامي
مي رسد علاوه بر دشواري هاي متعدد صفويان در مرزهاي غربي و شرقي، گيلان و حکومت هاي محلي آن تهديدي براي قدرت صفويه محسوب نمي شد. حکومت صفويه پس از تثبيت در ايران و تحرک هاي سياسي حاکمان گيلان (ارتباط با روسيه و عثماني) در نيمه ي قرن دهم هجري اين ولايت را به عنوان تهديدي خطرناک براي ادامه حکومت خود مي دانستند.
بنابراين پس از تثبيت قدرت صفويان در ايران، آل کيا که مذهب زيديه داشتند در اين زمان رقيب صفويه محسوب مي شدند. حاکمان آل کيا پيش از يورش صفويان به سرزمين گيلان و براي جلوگيري از چنين واقعه اي به قدرت سياسي و مذهبي تشيع امامي پي برده بودند؛ از اين رو در صدد برآمدند تشيع اثني عشري را جانشين زيدي گري نمايند؛ بنابراين با درک اين مسئله و مخالفت هاي سياسي و جنگ هاي شاه طهماسب اول و شاه عباس اول با سلاطين گيلان، کاملاً آشکار مي شود آنها در گيلان به دنبال چه اهدافي بودند. صفويه از نفوذ معنوي خاندان کارکيا که آنها طي چند سده به ويژه در قرن هاي نهم و دهم هجري کسب کرده بودند، آگاه بودند به نحوي که طي اين دوران، ده ها مؤلف، شاعر و دانشمند، صدها مجلد کتاب و هزارها بيت شعر، پيش از صفويان براي تشيع در سايه ي خاندان کارکيا نوشته و سروده بودند. صفويه از اين تکاپوهاي شيعيان که در خدمت آل کيا بودند، بيم داشتند.(1)
اين تمايل آل کيا در گرايش به تشيع امامي، براي دوري جستن از نابودي توسط صفويه بود. آنها بر اين گمان بودند که در صورت گرايش به اين مذهب،
بهانه را از دست صفويان خارج مي کنند؛ اما در تاريخ سياسي آل کيا مشاهده مي شود شاه طهماسب اول و شاه عباس اول بهانه هاي ديگري براي براندازي آل کيا در سر داشتند. در اين عصر، اهميت اقتصادي گيلان باعث شده بود صفويه با حربه ي مذهبي آل کيا را از گردونه ي رقابت خارج کند، اما آل کيا با هوشياري اين بهانه را از دست صفويه خارج نمود. در پي آن، حاکمان صفوي به دنبال راه هاي ديگري براي تحقق آمال خود شدند (منشي،1382،ج2،ص439 ــ 444).
مؤلف تاريخ گيلان، عبدالفتاح فومني که کم و بيش بر اوضاع اين دوران نظاره گر بوده است، شواهد و دلايل تغيير مذهب خان احمد خان اول را ارائه نمي کند، اما بورن معتقد است: تعصب مذهبي شاه طهماسب اول باعث شده بود هنگامي که خان احمد به دربارش رفته بود، او را وادار به پذيرش مذهب اثني عشري نمايد. خان احمد پس از اين که به زور مذهب امامي را پذيرفته بود، پس از بازگشت به گيلان، رعاياي خود را وادار به پذيرش مذهب شيعه ي امامي نمود (بورن،1338،ص144). ادعاي بورن چندان متقن و محکم به نظر نمي رسد؛ زيرا در عصر شاه طهماسب نظير چنين ماجراجويي براي همايون پادشاه گورکاني اتفاق افتاده بود. همايون پس از بازگشت به هند علي رغم گرايش به تشيع، به مذهب پيشين خود بازگشت (سوکماراي،1377،ص56).
به نظر مي رسد مهمترين انگيزه ي خان کيايي از گرايش به تشيع، قدرت تشيع امامي و بهانه ندادن به صفويان به دليل مذهب زيدي بوده است. خان احمد خان اول به اين نتيجه رسيده بود که در صورت تغيير مذهب، صفويان اجازه خواهند داد آنها به حکومت نيمه مستقل خود در گيلان ادامه دهند. او پس از گرايش به اين مذهب، نسبت به آن بسيار تعصب ورزيد. برخي معتقدند: خان احمدخان اول به اصول و احکام آن آشنايي دقيق داشت؛ از اين رو تمايل شخصي وي نقش
بسياري در گرايش او به تغيير مذهب از زيدي به امامي داشت (همان،ص56).
البته منابع عصر صفوي گزارش دقيقي درباره ي چگونگي گرايش خان احمد به تشيع امامي نمي دهند. تنها مأخذي که به سفر خان احمد اول به قزوين و دربار شاه طهماسب اول اشاره مي کند، حسن بيک روملو در احسن التواريخ است. وي مي نويسد: در سال 932ق حاکم گيلان مسافرتي به قزوين داشت (روملو،1382،ص197). متأسفانه مورخ، مفاد و متن گفتگوي شاه طهماسب با وي را در تاريخ خود نمي نويسد. شايد مورخ نمي خواسته است اجباري که شاه نسبت به حاکم گيلان براي پذيرش مذهب دوازده امامي روا داشته است، گزارش کند.
در بين محققان جديد، نخستين پژوهشگري که نسبت به اين موضوع کنجکاو شده است، رابينو است. وي بدون نقل مأخذ، معتقد است: علت تغيير مذهب خان احمد گيلاني، فشار مذهبي شاه صفوي نسبت به اين موضوع بوده است (رابينو،1374،ص352)؛ با اين حال، خان احمد خان براي اينکه تمايل قلبي پيوستن به تشيع امامي نشان دهد، بيت زير را مي سرايد و آن را نقش نگين خود مي سازد:
تدر بين محققان جديد، نخستين پژوهشگري که نسبت به اين موضوع کنجکاو شده است، رابينو است. وي بدون نقل مأخذ، معتقد است: علت تغيير مذهب خان احمد گيلاني، فشار مذهبي شاه صفوي نسبت به اين موضوع بوده است (رابينو،1374،ص352)؛ با اين حال، خان احمد خان براي اينکه تمايل قلبي پيوستن به تشيع امامي نشان دهد، بيت زير را مي سرايد و آن را نقش نگين خود مي سازد:
تا شد سعادت ابدي راهبر مرا
شد رهنمون به مذهب اثني عشري مرا نابع تاريخي به اين تغيير مذهب اشاره اي
نشده است، اما عدم گزارش جنگ هاي مذهبي توسط مورخان محلي و عصر صفويه نشان دهنده ي پذيرش مذهب جديد از سوي مردم بوده است؛ از سوي ديگر در کمتر از چند سال موضع گيري خان احمد خان دوم در دفاع از تشيع از طريق اسنادي که باقي مانده است، نشان دهنده ي پذيرش عميق اين مذهب بوده است که حاکمان آل کيا با حرارت و تعصب از آن دفاع مي کردند.
خان احمد دوم در گرايش به تشيع امامي بسيار متعصب تر از ساير پيشينيان خود بوده است؛ به طوري که او در نامه اي که به شخصي به نام مير جليل قاري گوگه اي نوشته است، با زيديه به مخالفت بر مي خيزد. مير جليل قاري گوگه اي، يکي از ملازمان خان احمد خان در نامه اي از خان احمد خان تقاضا دارد از آزار زيديه به ويژه علماي آن نظير ملا سليمان صرف نظر نمايد. او در اين نامه ادعا مي کند: اگر در بلاد گيلان يک نفر زيدي يا بيشتر باشند، شناخته خواهند شد و دليل ندارد مورد تعقيب باشند (نوزاد،1373،ص181).
نامه ي اين صاحب منصب کيايي نشان مي دهد: در مدت زماني بسيار اندک از تعداد زيديه در گيلان کاسته شده بود. خان احمد خان در جواب نامه ي مير جليل به مخالفت شديد با زيديه برخاسته، و آنها را کافر دانسته، کشتن شان را مباح مي شمرد. او در نامه خود مي نويسد: «...آن سعادت پناه بدانند که مرا با زيديه بدي هست به واسطه ي آنکه نه امام معصوم ما بر اصول ايشان در امامت که خروج به سيف است از امامت بيرون مي برند و لعنت بر اين مذهب روا باشد ...»(همان، ص184).
اين تغيير مذهب و نگرش به مذهب زيدي، در مدت بسيار کمي روي داده بود؛ در حالي که پيش از او آل کيا از مدافعان سرسخت زيديه محسوب مي شد و جنگ هاي زيادي براي تحقق آن با ساير رقباي سياسي انجام داده بود. خان احمد
خان در ادامه ي نامه مي افزايد: «...لعنت بر مذهب و تقواي ايشان باد. من چه ابلهي باشم که در دوستي ائمه معصومين(ع) از باطن زيدي ترسم ...»(همان،ص185). او حتي بر خود لعنت مي فرستد که چرا اوقات خود را بر کشتن چند زيدي واجب القتل گذرانده است (همان).
پارسا دوست معتقد است: اين اعتقاد صادقانه ي خان احمد خان نسبت به مذهب شيعه ي امامي، ممکن است براي شاه طهماسب اول که در صدد بود گيلان را تصرف نمايد، عاملي بازدارنده باشد و مدتي براي اقدام نظامي خود به دلايل مذهبي درنگ کرده باشد. او همچنين اضافه مي کند: شاه طهماسب به دليل تعصب فوق العاده اي که به مذهب تشيع امامي داشت، به ويژه شرايط جغرافيايي گيلان، مايل نبود جنگي را به دليل مسايل مذهبي با صرف هزينه هاي گران به راه اندازد؛ از اين رو مدتي در اقدامات جنگي خود با خاندان کارکيا درنگ نمود (پارسا دوست،1377،ص 565).
اين ديدگاه پارسا دوست تحليل جامعي به نظر نمي رسد؛ زيرا دغدغه هاي سياسي و نظامي شاه طهماسب با عثماني و ازبکان، مهمترين عامل بازدارنده او براي رسيدگي به امور گيلان بود. شاه طهماسب پس از فراغت از جنگ هاي مداوم با عثماني و پس از صلح آماسيه، تصميم به تصرف گيلان گرفت و آن را عملي کرد؛ بنابراين مشخص مي شود دغدغه هاي مذهبي براي شاه طهماسب چندان مهم نبوده است.
شاه طهماسب قصد داشت با ابزارهاي مختلف خان احمد را تحت فشار سياسي خود قرار دهد و از اين طريق مملکت او را تسخير کند؛ بنابراين بهانه ي مذهبي مي توانست بهترين دليل شاه طهماسب براي واژگوني آل کيا باشد، اما خان احمد در قصيده اي که توسط او سروده شده بود و 68 بيت داشت، وفاداري
خود را به شاه و علاقه اش را به تشيع اثني عشري ياد کرده است و خود را در اين نامه «غلام علي(ع) و دشمن اهل سنت» ياد مي کند.(2)
خان احمد خان براي اينکه بهانه هاي مذهبي را از دست شاه طهماسب خارج کند، احتمالاً در گيلان به گسترش مذهب تشيع امامي پرداخت. اقدامات خان احمد خان در زمينه ي ديني، به ويژه انصاب شيخ الاسلام ها، رؤساي اوقاف و اجراي عدالت توسط قضات بر اساس شرع و آيين تشيع، نشان دهنده ي علاقه ي او به تشيع امامي است.
خان احمد خان علاقه ي بسياري به علماي مذهبي داشت و در نامه هاي خود با القاب پر طمطراق از آنها ياد مي کرده است. او در نامه اي که به يکي از علماي گيلان به نام بهاء الدين محمد نوشته است، از او تحت عنوان «خاتم المجتهدين»، «اقتباس انوار هدي»، «مصابيح علوم بي انتها» و ... ياد کرده است (نوزاد، همان ،ص 59).
خان احمد خان دوم در دوره ي حکومت طولاني خود (985 ــ 1000ق) سعي کرد نظارت خود بر دستگاه ديني را افزايش دهد؛ از اين رو همانند شاه طهماسب حکم «شيخ الاسلامي» را براي برخي از علما صادر کرد. شايد اين رويه از صفويه اقتباس نشده باشد، اما اسنادي در دست نيست؛ با اين همه با توجه به آنکه آل کيا حاکميتي تقريباً ديني بوده است، احتمال دارد اين سنت پيش از خان کيايي در حکومت آنها مرسوم بوده است.
امروزه دو سند از اسناد خان احمد درباره ي احکام شيخ الاسلامي دوتن از علماي گيلان در دست است. در حکم اول، خان احمد خان فردي به نام «ملا
عبدالله» نامي را ــ که شناخته نيست ــ با عنوان شيخ الاسلام در سال 995ق انتخاب مي نمايد. خان احمد در حکم وظايف او چنين مي نويسد: «...اظهار داعيه ي سعي و اجتهاد در امر به معروف و نهي از منکر و احضار مسلمين به مساجد و معابد و نصح و موعظه و مراعات مراسم و عادات زمره ي مجتهد في طريق شرع ...»(همان،ص157).
در ادامه ي نامه، خان احمد خان به او اختيار مي دهد تا «ارباب مراتب و مناصب و حکام و کلانتران و کدخدايان امصار و قرا توقير و تمکين او نمايند و در اجراي اوامر شريعه مطاوعت و متابعت او کنند»(همان، ص157).
در حکم ديگري، خان احمد خان فردي به نام شيخ کرام الله را در منطقه ي رانکوه و توابع آن، به شيخ الاسلامي آن ناحيه بر مي گزيند و وظيفه او را در طي حکمي، «توضيح معضلات دينيه و تنقيح مشکلات مليه» قرار مي دهد؛ همچنين به اهالي آن جا دستور مي دهد «عمل به فتواي او کنند»(همان، ص162).
انتصاب چند شيخ الاسلام شيعه امامي، در گوشه و کنار گيلان شرقي(بيه پيش) نشان دهنده ي گسترش و پذيرش اين مذهب بين مردم است تا از طريق اين مقام هاي مذهبي، اختلافات و مشکلات آنها حل و فصل گردد (همان، ص163). تسلط حکومت آل کيا بر نهادهاي ديني موجب افزايش قدرت و نفوذ اين حکومت در بين مردم، از طريق نمايندگان مذهبي آنها مي شد و از سويي ديگر، سبب تعميق پيوند حکومت آل کيا با مردم مي شد.
با آنکه در شيعه بودن خان احمد خان با توجه به نامه ها و اظهارات او شک و ترديدي نيست، برخي از محققان معتقدند خان احمد خان مدتي را در زندان «قهقهه» هم بند اسماعيل ميرزا فرزند شاه طهماسب اول بوده است. از آن جايي که اين دو فرد قرباني اعمال شاه طهماسب شده بودند، خان احمد تحت تأثير
اسماعيل ميرزا قرار گرفته، تمايلات «سني گرايانه» پيدا کرده است. استدلال ديگر اين افراد، تمايل و خارجي خان احمد با عثماني هاي سني مذهب بوده است؛ بنابراين با توجه به اين گرايش ها عنوان مي نمايند: خان احمد به دليل نفرت از شاه طهماسب اول تمايلات سني داشته است(منزوي، همان، ص417).
اين ادعا چندان درست به نظر نمي رسد؛ زيرا خان احمد خان پس از آزادي از زندان و به دست گرفتن قدرت، تمايلات مذهبي تشيع خود را نشان داده است.(3) اگر چنيين گرايشي صحت داشت، شاه عباس آن را بهانه ي خوبي براي تصرف گيلان قرار مي داد. جدا از اين مسئله، خان احمد خان در نامه هايي که به شاه عباس نوشته است، همچنان خود را شيعه ي معتقد نشان داده است(نوزاد، همان، ص17 ــ 19). وي در سرزمين هاي تحت سلطه اش معتقدان ساير مذاهب را تحت فشار گذاشته، به تبليغ مذهب تشيع اماميه مي پرداخت.
پس از تصرف گيلان در سال 1000ق توسط سپاهيان صفوي، اين ولايت در اختيار شاه عباس قرار گرفت؛ اما از نظر مذهبي تحول چنداني در آيين و مذهب بخش شرقي سفيدرود تا چالوس (بيه پيش)رخ نداد؛ زيرا اين بخش از قلمرو گيلان، بيش از نيم قرن تشيع امامي را پذيرفته بودند؛ اما در بخش غربي گيلان هنوز اهل سنت فعال بودند؛ بنابراين اين بخش از گيلان (بيه پس) از رشت تا آستارا که کم و بيش تشيع امامي را نپذيرفته بودند، به طور کامل مجبور به پذيرش تشيع اثني عشري شدند؛ منتها در بخش هاي کوهستاني تالش، اين تغيير مذهب به کندي صورت پذيرفت و در نهايت بخشي از جمعيت اين سرزمين از
پذيرش تشيع سر باز زدند و بر مذهب اهل سنت باقي ماندند.
پس از شاه عباس اول نسبت به تعميم مذهب تشيع در گيلان به ويژه در تالش توجه کمتري صورت گرفت. تالش در عصر شاه عباس اول به عنوان يک منطقه ي سواي منطقه ي بيه پس اداره مي شد؛ زيرا داراي تفاوت هاي مذهبي و اقتصادي و اجتماعي بود(احمدي، 1379،ص2).
نتيجه
مهمترين رويداد مذهبي و سياسي گيلان در عصر آل کيا، پناهنده شدن اسماعيل ميرزا به اين سرزمين بود. آل کيا در هنگام اقامت اسماعيل در لاهيجان، تأثير زيادي در تقويت آموزه هاي تشيع اسماعيل ميرزا داشت؛ حتي به گزارش مورخان، بسياري از بنيان هاي صوفيانه و غاليانه ي اسماعيل ميرزا در هنگام اقامت وي در اين سرزمين به اوج خود رسيد. ماجراي نظر کرده شدن شاه اسماعيل در هنگام اقامت وي در گيلان به وقوع پيوسته بود.
حاکمان گيلان در پايان نيمه اول قرن دهم هجري به دليل فشار سياسي و مذهبي صفويه، مجبور به تغيير مذهب از زيديه به تشيع دوازده امامي مي شدند. بعدها آنها همان تعصبي که در مذهب زيديه داشتند، در قالب مذهب تشيع دوازده امامي آشکار ساختند؛ به طوري که خان احمد خان گيلاني پيروان زيديه را
مورد تعقيب و آزار و اذيت قرار داد. متأسفانه مورخان درباره ي کنش ها و واکنش هاي مردم گيلان در برابر تغيير مذهب از زيديه به اماميه، گزارش هايي ارائه نکرده اند؛ اما قراين نشان مي دهد مردم بيه پيش(شرق گيلان) به تبعيت حاکمان خود مجبور به پذيرش مذهب جديد شده اند. با آنکه در شرق گيلان(بيه پيش) انتقال مذهب از تشيع زيدي به تشيع دوازده امامي به آساني صورت پذيرفت، اما در غرب گيلان(بيه پس) مردم اين سامان حتي در عصر صفوي به مقاومت خود در برابر پذيرش مذهب تشيع دوازده امامي ادامه دادند. تا اينکه با حذف حکومت هاي محلي اين سامان، مجبور به قبول مذهب تشيع امامي شدند؛ اما مناطق کوهستاني تالش بر مذهب اهل سنت باقي ماندند.
پي نوشت ها :
1.از جمله ي اين افراد، مي توان از ملا جلال منجم نام برد که ابتدا در خدمت خان احمد خان گيلاني بود و سپس به صفويان پيوست(نوزاد، همان، ص26 ــ 27/ نيز درباره ملا عبدالرزاق صدر و عده اي از علماي دربار ر.ک به: همان، صص277و 33 ــ 315).
2.متن کامل اين قصيده در خلاصة التواريخ قاضي احمد قمي (ص462 ــ 467) به تفصيل آمده است (درباره ي روابط خان احمد خان و شاه طهماسب ر.ک به قمي، 1369، ص459 ــ 470).
3.نوزاد، همان، ص 204 ــ 205. درباره ي توجه خان احمد خان به مناصب مذهبي و گماردن متوليان اين امور، نک به: نامه هاي او در مجموعه نامه هاي خان احمد خان گيلاني که توسط فريدون نوزاد گرد آوري شده است(نوزاد،1373، صص139و 162،157،145،و163).
1.آژند، يعقوب؛ قيام شيعي سربداران؛ تهران: گسترده، 1363.
2.ابن بزاز توکلي، صفوة الصفا؛ تصحيح غلامرضا طباطبايي مجد؛ تهران: زرياب، 1376.
3.ابن نديم؛ الفهرست؛ ترجمه رضا تجدد؛ تهران: امير کبير، 1364.
4.احمدي، حسين؛ تالشان؛ تهران: وزارت امور خارجه، 1379.
5.بورن، رر؛ نظام ايالات متحده در دوره صفويه؛ ترجمه کيکاوس جهانداري؛ تهران: علمي و فرهنگي،1380.
6.پارسا دوست، منوچهر؛ شاه طهماسب اول، تهران: شرکت سهامي انتشار، 1377.
7.پطروشفسکي، ايليا؛ اسلام در ايران؛ ترجمه کريم کشاورز؛ تهران: پيام،1354.
8.ــــــــ؛ نهضت سربداران خراساني؛ ترجمه کريم کشاورز؛ تهران: پيام،1354.
9.ترکمني آذر، پروين؛ «خاندان صفويه و شيعيان گيلان»؛ مجموعه مقالات همايش صفويه در گستره ي تاريخ ايران زمين؛ به اهتمام مقصود علي صادقي؛ تبريز: دانشگاه تبريز، نشر ستوده، 1383.
10.خواندمير؛ حبيب السير في اخبار اولاد بشر؛ تصحيح محمود دبير سياقي؛ تهران: خيام، 1355.
11.رابينو؛ فرمانروايان گيلان؛ ترجمه احمد جکتاجي و رضا مدني؛ رشت: گيلکان،1369.
12.ـــــــ؛ ولايات دارالمرز ايران، گيلان؛ ترجمه جعفر خمامي زاده؛ رشت: طاعتي،1374.
13.روملو، حسن بيک؛ احسن التواريخ؛ تصحيح عبدالحسين نوابي؛ تهران: اساطير،1382.
14.سمرقندي، عبدالرزاق؛ مطلع السعدين و مجمع البحرين؛ تصحيح عبدالحسين نوايي؛ تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي،1382.
15.سوکماراي؛ همايون در ايران؛ ترجمه کيوان فروزنده شهرکي؛ تهران: آرون،1383.
16.شجاع شفيعي، محمّد مهدي؛ تاريخ هزار ساله استان هاي شمالي؛ تهران: مؤلف،1376.
17.شوشتري، نورالله؛ مجالس المؤمنين؛ تهران: انتشارات اسلامي،1361.
18.شيرازي، عبدي بيک، تکلمة الاخبار؛ تصحيح عبدالحسين نوايي؛ تهران: ني،1370.
19.شيرواني، زين العابدين؛ بستان السياحه؛ تهران: سنايي، 1325.
20.صفا، ذبيح الله؛ تاريخ ادبيات ايران؛ ج5، تهران: فردوسي، 1369.
21.صفري فروشاني، نعمت الله؛ غاليان کاوشي در جريان ها و برآيندها؛ مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي، 1378.
22.فوران، جان؛ مقاومت شکننده؛ ترجمه احمد تدين؛ تهران: رسا، 1378.
23.فومني،عبدالفتاح؛ تاريخ گيلان؛ تصحيح منوچهر ستوده؛ تهران: بنياد فرهنگ ايران،1350.
24.قمي، قاضي احمد؛ خلاصة التواريخ؛ تصحيح احسان اشراقي؛ تهران: دانشگاه تهران،1363.
25.کاشاني، ابوالقاسم عبدالله؛ تاريخ الجايتو؛ به اهتمام مهين همبلي؛ تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1348.
26.کسروي، احمد، شيخ صفي و تبارش؛ تهران: فردوسي، 1379.
27.لاهيجي؛ تاريخ خاني؛ تصحيح منوچهر ستوده؛ تهران: بنياد فرهنگ ايران،1350.
28.مرعشي، ظهير الدين؛ تاريخ طبرستان، رويان و مازندران؛ تصحيح محمّد حسن تسبيحي؛ تهران: شرق،1362.
29.مرعشي، ظهير الدين؛ تاريخ گيلان و ديلمستان؛ تصحيح منوچهر ستوده؛ تهران: بنياد فرهنگ ايران،1347.
30.مزاوي، ميشل؛ تشکيل دولت صفوي؛ ترجمه يعقوب آژند؛ تهران: گستره،1362.
31.مستوفي، حمدالله؛ نزهة القلوب؛ تصحيح عبدالحسين نوايي؛ تهران،[بي نا].
32.مشکور، محمد جواد؛ تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام تا قرن چهارم؛ تهران: اشراقي،1362.
33.منزوي، علينقي؛ «تاريخ خاندان کارکيا»، مجموعه مقالات گيلان شناسي؛ رشت: طاعتي، 1379.
34.منشي اسکندر، بيک؛ تاريخ عالم آراي عباسي؛ تصحيح ايرج افشار؛ ج 2، تهران: امير کبير،1382.
35.نوايي، عبدالحسين؛ اسناد و مکاتبات تاريخي ايران: از تيمور تا شاه اسماعيل؛ تهران: بنياد فرهنگ ايران،1356.
36.نوزاد، فريدون؛ نامه هاي خان احمد خان گيلاني؛ تهران: بنياد موقوفات دکتر محمود افشار، 1373.
37.يوسف جمالي، محمّد کريم؛ تاريخ تحولات ايران عصر صفوي؛ دانشگاه آزاد نجف آباد،1375.
منبع: نشريه شيعه شناسي، شماره 26.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}